بسماللهالرّحمنالرّحيم
واپسين احتجاج
راحتطلبي امت عامل غربت حق
در جلسه گذشته گفتيم که: حضرت زهرا سلاماللهعليها رو به انصار ميکنند و ابتدا کارهاي خوب آنها و سابقه درخشاني که در اسلام داشتند را يادآور ميشوند و ميفرمايند: «شما بوديد که اسلام را ياري کرديد، با دشمنان اسلام جنگيديد و آوارگان را پناه داديد.» بعد از آن با زبان ملامت ميفرمايند: شما با داشتن چنين سوابق درخشاني چه شد که اکنون دست از ياري ما کشيديد و ما را رها کرديد؟ چه شد که عهد و پيماني که بسته بوديد فراموش کرديد؟ حضرت زهرا سلاماللهعليها پس از اين فرازها ميفرمايند: ألا وقد أرى أن قد أخلدتم إلى الخفض؛ ميبينم که شما به تنآسايي رو آوردهايد. وأبعدتم من هو أحق بالبسط والقبض؛ و آن کسي که سزاوار اصلاح امور بود يعني اميرالمؤمنين سلاماللهعليه را دور کرديد. وخلوتم بالدعة؛ و راحتطلبي را پيشه خود ساختهايد. ونجوتم من الضيق بالسعة؛ و براي رهايي از تنگناها و خستگيها به بيخيالي و راحتطلبي پناه بردهايد. فمججتم ما وعيتم؛ پس آنچه را فروبرده بوديد برگردانديد. گويا چيزي را که خورده بوديد استفراغ کرديد. ودسعتم الذي تسوغتم؛ و آن شربت گوارايي را که آشاميده بوديد برگردانديد. بعد آيه هشتم از سوره ابراهيم را اقتباس و استشهاد ميکنند و ميفرمايند: فـ «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد». حضرت در خلال کلماتشان هشدارهاي کوبندهاي ميدهند و آياتي که به کفار و مشرکين مربوط است را شاهد ميآورند و با اين کار ميخواهند به اين نکته اشاره کنند که سرانجام کار شما با اين رفتاري که در پيش گرفتهايد به کفر و شرک ميانجامد و بدانيد که اگر شما و همه مردم روي زمين کافر شويد خدا از شما بينياز است و بر دامن کبريايش گردي ننشيند. گمان نکنيد با اين کارتان به خدا و اولياي او ضرر ميزنيد؛ بلکه ضرر آن به خودتان ميرسد.
اتمام حجت حضرت با مردم
تا اينجا حضرت زهرا سلاماللهعليها در واقع آن موعظهاي را که مدّ نظر داشتند بيان کردند. حضرت در ادامه هدف خود از اين موعظهها و تذکرات را بيان ميکنند و ميفرمايند: گمان نکنيد من که اين سخنان را گفتم شما را نميشناسم و انتظار بيجايي از شما دارم؛ بلکه شما را خوب ميشناسم و خوب ميفهمم که دردتان چيست و ميدانم که حرفهاي من در شما تأثيري نخواهد بخشيد؛ ولي از يک طرف ميخواهم خشم خودم را اظهار کنم و از يک طرف حجت را بر شما تمام کنم.
ألا وقد قلت ما قلت على معرفة مني بالخذلة التي خامرتكم؛ بدانيد که آنچه را گفتم، گفتم؛ در حاليکه ميدانم اکنون خذلان و بياعتنايي به ما با وجود شما عجين شده است. والغدرة التي استشعرتها قلوبكم؛ و اکنون دلهاي شما قصد مکر و فريب ما را دارد. ولكنها فيضة النفس ونفثة الغيظ وخور القناة وبثة الصدر وتقدمة الحجة؛ اما آنچه گفتم سرريز غصههاي دل و آهي است که از سينه دردناک من برميخيرد و خروشي از روي خشم و نگراني، و اتمام حجتي بر شماست که مبادا روزي بگوييد: «ما نميدانستيم!» يا بگوييد: «فکر ميکرديم با رضايت شما اين کار صورت گرفته است!»
فدونكموها فاحتقبوها دبرة الظهر نقبة الخف باقية العار موسومة بغضب الله وشنار الأبد؛ اين شتر خلافت و اين شما، بگيريد و سوارش شويد! اما بدانيد که پشت اين شتر زخم و پاهايش مجروح است و نميتواند شما را به منزل برساند و لکه ننگ اين کار اليالابد براي شما باقي خواهد ماند. موصولة بنار اللَّهِ الْمُوقَدَة «الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»1؛ در حاليکه اين رفتار، شما را به آتش برافروخته الهي وصل ميکند؛ آتشي که از دلها سرميزند. در اينجا باز به آيهاي که در شأن کفار و مشرکين است اشاره کردند. فبعين الله ما تفعلون «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون»2؛ اعمال شما در مقابل چشم خداست و ستمگران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست. و أنا ابنة نَذير «لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديد»3؛ من دختر آن کسي هستم که شما را از عذاب شديد الهي بيم ميداد. فاعملوا «إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون»4؛ پس شما کار خود را انجام دهيد ما هم کار خودمان را انجام خواهيم داد و منتظر باشيد ما هم منتظريم.
در اينجا کلام حضرت زهرا سلاماللهعليها پايان ميپذيرد. اما پاسخي به ايشان داده ميشود و حضرت نيز جوابي ميدهند که اگر توفيقي بود شايد جلسه بعد به آن بخش نيز بپردازيم. اما از اين فرمايشات اخير حضرت زهرا سلاماللهعليها چند نکته استفاده ميشود که ما هم بايد به اين نکات توجه داشته باشيم.
سرانجامِ زاويه گرفتن از حق
نکته اول توجه به اقتباسات حضرت است به آياتي که به کفر و شرک اشاره دارد. اين هشداري به مسلمانان است که گمان نکنيد وقتي کسي ايمان آورد، نماز خواند، جهاد کرد و زکات داد و ... ديگر سعادتش تضمين شده است. هر کس هر قدر هم که در راه صحيح رفته باشد ممکن است پايان کارش خطرناک باشد و به کفر منتهي شود. آنچه ممکن است انسان را به کفر و شرک بکشاند زاويه گرفتن از راه خداست. چنين کسي در ابتدا به خاطر نزديک بودن به راه راست متوجه بزرگي خطا و اشتباه خود نميشود؛ اما هرچه پيش ميرود مدام از مسير حق دورتر ميشود تا به جايي ميرسد که ديگر راه را گم ميکند و نميتواند برگردد. اين بزرگترين خطري است که انسانها حتي مؤمنين و خوبان را تهديد ميکند. نبايد گمان کنيم مثلا اگر سالها درس خوانديم، تبليغ کرديم، به عبادت و جهاد پرداختيم و ... اگر مرتکب گناهي هم شويم ديگر اهميتي ندارد! بايد مراقب بود؛ شايد همان گناه، زاويهاي از مسير حق باز کند به طوري که شخص خاطي با هر قدم از خدا دورتر شود تا جايي که از کفرستان سر درآورد و ديگر رفقاي با ايمانش را در کنار خود نبينيد و ميلي به معاشرت با آنها نداشته باشد؛ بلکه ميبينيد روياروي مؤمنين و اهل حق قرار گرفته است. اين خطر هر انساني را تهديد ميکند مگر کسي که به خدا پناه برد و در اثر پناه آوردن به خدا و اولياي خدا با کمک آنها محفوظ بماند.
ايمان واقعي
نکته ديگري که بايد به آن توجه داشت معاني و اصطلاحات مختلف کفر و شرک است. اينکه گفته ميشود: کار انسان در اثر اصرار بر گناه به کفر کشيده ميشود معنايش اين نيست که صراحتاً خدا، پيغمبر و معاد را انکار کند؛ البته گاهي ممکن است به اينجا هم کشيده شود همانطور که در زمان خودمان هم ديديم کساني را که اهل عبادت بودند اما متأسفانه کارشان به آنجا کشيد که همه چيز را مورد تشکيک قرار دادند؛ حتي تصريح کردند که هيچ دليلي عقلي بر وجود خدا نداريم. ولي لازمه هر کفري اين نيست که انسان به طور صريح، خدا، پيغمبر و دين را انکار کند؛ بلکه کفر دو معناي مهم دارد که بايد هميشه به خاطر داشته باشيم. يک معناي فقهي کفر در مقابل اسلام است. هر کس شهادتين را بر زبان جاري کند مسلمان است و جان و مالش محفوظ است. اسلام ظاهري فقهي با شهادتين ثابت ميشود و لازمه آن اين است که در ظاهر احکام اسلام براي شخص جاري ميشود. مثلاً بدنش پاک است و ميتوان با او ازدواج کرد و ... . آن کفري که موجب نجس شدن ميشود انکار شهادتين است يا آنچه منجر به انکار شهادتين ميشود؛ يعني انکار ضرورياتي که شخص انکار کننده ميداند اين انکار به انکار رسالت برميگردد.
معناي دوم کفر در مقابل ايمان است. در اين معنا، هم کفر و هم ايمان اموري قلبي هستند. نتيجه اين ايمان، نجات در آخرت است. اگر مسلمان در دل باور داشت که آنچه پيغمبر از طرف خدا آورده حق است و به هيچ يک از احکام خدا شک نکرد، او مؤمن واقعي است. اما اگر در دل يکي از احکام خدا را قبول نداشته باشد مصداقي از اين آيه شريف ميشود که ميفرمايد: «يَقُولُون نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ؛5 به بعضي مطالب ايمان داريم و برخي را قبول نداريم!» قرآن درباره اينان ميفرمايد: أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا.6 ايمان قلبي اين است که انسان هر چه خدا فرموده است را از عمق دل قبول داشته باشد چه امر خدا را به طور تفصيل بداند و چه نداند. ممکن است انسان به طور تفصيلي امر خدا را نداند اما معتقد باشد که هرچه خدا گفته همان حق است. در اين موارد است که خيليها کم ميآورند و نميتوانند برخي احکام را قلباً بپذيرند. چنين کساني باطناً کافرند؛ چراکه برخي از احکام خدا را قبول نکردهاند. ايمان واقعي پذيرفتن همه ما انزلالله است. در آنجا که حضرت ميفرمايد: إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد، اولاً اين طور نيست که در اينجا آيهاي را بيمناسبت خوانده باشند؛ بلکه مقصود حضرت اين است که من براي شما احساس خطر کفر ميکنم. اين کفر در مقابل ايمان است؛ يعني با اصرار بر اين عمل ديگر در آخرت اهل نجات نخواهيد بود گرچه در ظاهر مسلمان محسوب ميشويد و جان و مالتان محفوظ است، همانطور که در صدر اسلام با منافقان به همين گونه رفتار ميشد. قرآن در بسياري از آيات صريحاً ميگويد که: منافقان ايمان ندارند و صرفاً مدعي ايمان هستند؛ «وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ خدا شهادت ميدهد که آنها دروغ ميگويند.»7 اما در هيچ جاي تاريخ نيامده است که پيغمبر منافقين را بيرون کرده باشند؛ چراکه اسلام ظاهري غير از کفر باطني است.
در امور مستحبي اگر کسي بداند عملي مستحب است اما هيچگاه آن عمل را انجام ندهد، ضرري به ايمانش نميخورد؛ اما اگر گفت: «من اين عمل مستحبي را قبول ندارم!» اين کفر باطني است. حال که انکار يک حکم مستحبي موجب کفر ميشود، آيا انکار امري که پيغمبر در حضور همه مسلمانان براي آن بيعت گرفته است موجب کفر نميشود؟! مقصود حضرت زهرا سلاماللهعليها چنين کفري است.
فاطمه سلاماللهعليها معيار رضا و غضب الهي
نکته ديگر توجه به مطلبي است که حضرت زهرا سلاماللهعليها در پايان خطبه بيان ميکنند. حضرت ميفرمايند: «با اينکه ميدانم سخنان من در شما اثر نميکند ولي به خاطر جوش و خروش خشم و غصههاي دلم آنها را بيان کردم.» چرا حضرت اين چنين سخن ميگويند؟ برخي گمان ميکنند مقصود حضرت اين است که: «من در اثر غصههاي فراوان بياختيار شدم و براي سبک شدن دلم اين سخنان را گفتم.» ولي ما حضرت زهرا سلاماللهعليها را خيلي از اين قويتر ميدانيم که تحت تأثير احساسات و غم و غصهاش واقع شود و اختيار از دستش خارج شود. اين سخنان به خاطر اين است که همه مسلمانان بارها از پيغمبر خدا شنيده بودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَغْضَبُ بِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا؛8 غضب فاطمه موجب غضب خدا و رضاي فاطمه موجب رضاي خداست.» حضرت اينجا صريحاً ميخواهند بگويند که: «من نسبت به شما غضبناکم و اين نشاندهنده آن است که خدا بر شما غضبناک است؛ از اينرو به دنبال اين سخن ميفرمايند: «اين رفتار، شما را به آتش جهنم ميکشاند.» زيرا کسي که مشمول غضب خدا باشد نجاتي از آتش جهنم نخواهد داشت. پس اظهار اين سخنان نيز براي اتمام حجت است. اين فرمايش آخرين تير ترکش براي هدايت آن مردم بود. همه اينها به خاطر محبتي بود که حضرت به مردم داشت و دوست داشت آنها را نجات دهد و حتي اگر شده يک نفرشان را هدايت کند. لذا در پايان ميفرمايند: وتقدمة للحجة؛ اين سخنان براي اين بود که حجتي را براي شما اقامه کنم و حجت براي شما تمام شود.
ميزان حال فعلي افراد است
نکته ديگري که باز بايد توجه داشته باشيم اين است که با اينکه انصار اولين کساني بودند که عهد خود با رسول الله را شکستند و براي تعيين جانشين پيامبر اقدام کردند اما وقتي حضرت آنها را مخاطب قرار ميدهند ميفرمايند: «شما کساني هستيد که اسلام را ياري کرديد و با شمشير شما دين حق پيروز شد.» بعد از اين بيانات ميفرمايند: «چه شد که اکنون عقبنشيني کرديد و با اينکه اسلحه در دست داريد و ميتوانيد با اسلحه قيام کنيد اجازه ميدهيد اسلام از مسير خودش منحرف شود؟!» يعني حضرت در عين حال که آنها را توبيخ ميکنند و ميفرمايند: «اين کار شما به کفر و بدبختي دنيا و آخرت منتهي ميشود» اما آن اوصاف نيکوي انصار و سوابق درخشانشان را انکار نميکنند. يعني نه اين کار زشتتان موجب ميشود که خوبيهاي گذشتهتان را فراموش کنيم و نه آن سابقه درخشانتان عذري ميشود براي کارهاي غلطي که اکنون انجام ميدهيد. در هر زماني هر کس کار خوبي انجام داد ممدوح و مورد ستايش است و هرگاه مرتکب کار غلطي شد مورد نکوهش قرار ميگيرد. نه گذشتهها عذري براي کارهاي بد آينده ميشود و نه کارهاي بد آينده موجب ميشود که گذشتههاي خوب افراد انکار شود. اگر در يک زمان کسي را ستايش کردند معنايش اين نيست که اليالابد از اولياي خداست و هيچ عيب و نقصي ندارد. بلکه ماهم بايد مادامي که کسي در مسير صحيح است از او ستايش و قدرداني کنيم و اگر از مسير صحيح منحرف شد و عاملي براي تضعيف ارزشهاي اصيل اسلامي و انقلاب شد او را کنار بگذاريم. نبايد تصور کنيم که گذشته افراد هميشه تضمينکننده آيندهشان است. همچنين اگر کسي در يک زماني گنهکار بود اما بعد توبه کرد نبايد او را ردّ کرد. در اينکه از کسي ستايش يا نکوهش شود يا کاري به آنها واگذار يا از کاري برکنار شود ميزان حال فعلي اشخاص است.
وفقنا الله و ايّاکم انشاءالله.
1 . همزه، 6و7.
2 . شعراء، 227.
3 . سبأ، 46.
4 . هود، 121و 122.
5 . نساء، 150.
6 . نساء، 151.
7 . توبه، 107.
8 . عيون اخبار الرضا عليهالسلام، ج2 ص26.